مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تجربه موفق24؛ پانتومیم قرآنی

1393/6/2 5:35
نویسنده : یه مامان
4,603 بازدید
اشتراک گذاری

سوره ی «تبت یدا» رو براش می خوندم، نمیدونم چرا آیه «وامراته حماله الحطب» رو هی یادش می رفت. منم برای اینکه یادش نره، گفتم وقتی به اون آیه می رسیم یه نشونه ای براش در نظر بگیرم که با دیدن اون نشانه یادش یبافته که اون آیه رو بخونه.

سوره ی «تبت یدا» رو براش می خوندم، نمیدونم چرا آیه «وامراته حماله الحطب» رو هی یادش می رفت. منم برای اینکه یادش نره، گفتم وقتی به اون آیه می رسیم یه نشونه ای براش در نظر بگیرم که با دیدن اون نشانه یادش یبافته که اون آیه رو بخونه. به خاطر همین خودم شروع کردم به خوندن تبت یدا و وقتی رسیدم به وامراته... به شکل یه پیرزن خمیده در اومدم که روی کمرم بار هست و دارم با ناراحتی و چهره ی وحشت زده حملش می کنم.

وقتی این کار رو از من دید، اونقدر خوشش اومده بود که هی می گفت: «مامان دوباره اون کاره رو بکن». من هم از فرصت استفاده کردم و دوباره از اول سوره رو خوندم و وقتی به آیه ی قبلی اون رسیدیم از شوق دخترم دستاش رو مشت کرده بود و می خندید.

خیلی برام جالب بود. یه مدتی توی اینترنت آموزش زبان اشاره قرآنی رو سرچ کردم، ولی وقتی چند نمونه از اون ها رو دیدم، دیدم زیاد نمی تونم باهاش ارتباط براقرار کنم. در واقع من نمی خواستم یه زبان بین المللی رو باهاش کار کنم، فقط می خواستم یه درک معنایی از اون آیه ای که می خونه رو بهش  هدیه کنیم.

و همین آغاز یه حرکت جدید و عین حال لذت بخش برای دخترم و البته خودم شد.

سوره ی قریش رو می خواستم براش بخونم. البته لازم به توضیحه که از آخر قرآن هر چند وقت یه بار به مدت یکی دو هفته یه سوره رو می خونم و بعد دخترم هم باهام آخرهاش رو تکرار می کنه و همینطور یاد می گیره. هیچ وقت برای خوندن سوره ها مخاطب قرار نداده بودمش، چون می ترسیدم از اون فرار کنه و احساس خستگی کنه. برنامه ی من این بود که چند شب قبل از خواب ترتیل اون سوره رو براش میذاشتم و روزهای بعد وقتی در حال کارهای آشپزخانه بودم و دخترم هم دور و برم به بازیهای خودش مشغول بود اون سوره رو به حالت مقطع و شعرگونه می خوندم و بعد از چند بار تکرار پشت سر هم میدیدم که دخترم هم با من در حال تکرار کردن آخر آیه هاست.

ولی می خواستم اون روش پانتومیم رو برای سوره ی قریش امتحان کنم. به خاطر همین به دخترم وعده دادم که قراره یه بازیِ جدید با هم بکنیم. اون رو روی مبل نشوندم و گفتم منو خوب نگاه کن. و گفتم:

بسم الله الرحمن الرحیم

لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ (لایلاف رو معمولی و قریش رو به صورت یه کلمه ی جدید و با هیجان و با تن صدای بالاتر خوندم)

إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ (بعد از رسیدن به کلمه ی «رحله» دو انگشتم رو روی زمین به حال راه رفتن در آوردم و بعد موقع خوندن کلمه ی «شتا» حسابی لرزیدم و هنگام گفتن کلمه ی «صیف» خودم رو باد زدم)

فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ (هنگام گفتن کلمه ی «فلیعبدوا» دو تا دستم رو به آسمون دراز کردم و برای «رب» با انگشت اشاره به بالا اشاره کردم و کلمه ی «هذا البیت» رو چون توی خونه یه تابلوی کعبه داریم به اون اشاره کردم.)

الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ (هنگام گفتن کلمه ی الذی دوباره به بالا اشاره کردم و موقع گفتن اطعمهم با دستم روی زمین لقمه می گرفتم و می خوردم و برای کلمه ی جوع دستم رو روی شکمم به حالت گرسنه کشیدم . آمنهم رو با در آغوش گرفتن خودم براش خوندم و من خوف قسمت سخت ماجرا بود که مجبور بودم با ترس یه متر بپرم عقب ، ولی واقعا از این خوف گفتم لذت می برد و می خندید)

بعد وقتی سوره به پایان رسید، دخترم  گفت دوباره بخون و من دوباره از اول همه رو اجرا کردم. اونقدر توی بهر اون پانتومیم بود که وقتی موقعیت خودم رو عوض کردم دخترم گفت مامان روی غذاها نشستی.

برام خیلی جالب بود که وقتی گرسنه اش میشد و میخواست غذا بخوره، می گفت اطعمهم من جوع و شروع می کرد به غذا خوردن. یه بار هم یه مناجات توی تلویزیون پخش میشد و همه تکرار می کردند «یا رب یا رب یا رب» . دخترم برگشت به من به حالت سوالی گفت: «رب هذا البیت؟» و من هم گفتم بله عزیزم. همون رب هذا البیت.

و وقتی تلویزیون عکس خانه ی کعبه رو نشون می داد می گفتم هذاالبیت همینه مامان. و خودش هم این بار رو تکرار می کرد.

این رفتارهاش بهم نشون داد که با اون سوره ارتباط معنایی برقرار کرده . برنامه ی بعدی سوره ی فیل هست. دارم حرکاتش رو توی ذهنم آماده می کنم. احتمالا باید سنگ بخورم و آخر سر هم نقش زمین بشم.

البته اون روز من حدود بیست باری اون سوره رو به درخواست دخترم خوندم و واقعا دیگه خسته شده بودم، آخه از بس توی نقشم فرو می رفتم. آخر سر هم مجبور شدم بغلش کنم و حواسش رو پرت کنم تا دیگه درخواست نکنه.

 پ ن: یکی دیگه از مهمترین مزیت های این کار این بود که خودم رو مجبور می کنم تا سوره ها رو با معنی و گاها تفسیر بخونم.

پسندها (4)

نظرات (8)

فاطمه مامان گلها
2 شهریور 93 6:35
سلام صبح همگی به خیر اول صبحی عجب حالی دادین . دستتون درد نکنه خیلی قشنگ و مفید بود این کار زیبا کار خانم مدیرای مدرسه هست یا شاگردای مدرسه؟اگه شاگردا هست که بگین کیه تا از طریق وبلاگشون بیشتر باهاشون آشنا بشیم
یه مامان
پاسخ
سلام به مامان گلهای عزیز خواهش میشه، خوشحالیم که براتون مفید بوده. هر وقت مطلب از یه وبلاگ دیگه باشه، لینک منبع رو حتما میذاریم. ان شاءالله که همیشه زیر سایه ی قرآن باشید
فاطمه مامان گلها
2 شهریور 93 6:36
من همچنان دارم با موبایل مطالب رو دنبال میکنم
یه مامان
پاسخ
خیلی به ما افتخار میدید با اینکه شرایط سختی برا دنبال کردن مطالب دارید، هنوز همراه ما هستید
بابا و مامان
2 شهریور 93 7:25
سلام صبح بخیر وای چه روش خوب و عالیه حتما مورد توجه بچه ها قرار می گیره اما من یه مشگلی که با یاسمن دارم وقتی یه چیزی را می خواد یاد بگیره اگه زودیادگرفت که هیچ اما اگه بخوام چیزی یادش بدم و کمی طول بکشه زود خسته میشه می گه نه مامان بذار بقیش و فردا بیشتر دوست داره همه چیز و زود یاد بگیره و این باعث میشه دقتش و کمتر می کنه تو یادگیری بعضی چیزا کند عمل کنه اما تو کار بزرگترا مثل اشپزی و خیاطی خوب تمرین می کنه به شدتم علاقه نشون میده البته که خیلی دوست داره حروف و یاد بگیره و خیلیهاشم تا حالا یاد گرفته اما کمی که طولانی بشه یا سختش بشه می گه مامان بزاریم فردا و اگه از چیزی خوشش بیاد تا همون فردا بیچارم می کنه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت ما هم بخیر و شادی باشه ان شاءالله در مورد مشکلی که مطرح کردید باید عرض کنیم کخ این مساله اصلا مشکل نیست. یاسمن جون زیر هفت سال هست و بچه های زیر هفت سال نباید تحت آموزش مستقیم قرار بگیرن و حتی اگه قراره آموزشی هم بهشون داده بشه باید به بازی باشه . اگر هم دقت کرده باشید توی این متن هم آموزش از طریق بازی بود و ابتدا به دخترم گفتم که یه بازیِ جدید و همینطور که اون به حالت بازی داشت از اون لذت می برد در اثر تکرار واژه ها به یادش می موند. برا این کار هم می تونید اینطوری شروع کنید که بیایید یه بازی جدید، من یه سری آیه می خونم و پانتومیمش رو بازی می کنم و شما بگید منظورش چی بوده؟ این هم یه طرحِ دیگه مثلا اطعمهم من جوع رو بخونید و به صورت پانتومیم غذا بخورید و بگید اگه گفتید چی کار کردم؟
مامان شبنم
2 شهریور 93 11:48
سلام جالب بود ...یه ورزش فکر و روح هم داشتید حسابی
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز اتفاقا بـــــــــله! حسابی
مامان فرنيا
3 شهریور 93 11:52
من ديروز حسابي سرم شلوغ بود و نتونستم بيام سربزنم مطلب جالبي بود واقعا حتي خودمون هم همينطور هستيم اگه براي چيزي يك علامت بگذاريم هيچوقت يادمون نميره و يكجورايي حتي اگه اتفاقي ان علامت را جايي ببينيم كه هيچ ارتباطي به علامت ما نداشته اما سريع توي ذهنمون تداعي ميشه بجه ها كه اين علامتها را چاشني بازي كنند حسابي اموزششون بالا ميره
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ممنون که با وجود مشغله هاتون باز هم به ما سر میزنید بله دقیقا همینطوره که میگید، ما که برای کنکور مخصوصا درس ادبیات فارسی و اسم و قرن و کتاب شاعرها هزارتا علامت و نشونه گذاشته بودیم، جالبه توی دانشگاه با یکی از دوستام درس زبان انگلیسی می خوندیم و برای معنی بعضی لغات علامت میذاشتیم مشکل دوستم این بود که علامت هر لغت رو یادش میومد اما معنی کلمه نه! یادش به خیر چه روزهایی بود
مامان ماریا
4 شهریور 93 11:48
احسنتم. عالی بود استفاده کردم .
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز قابل شما رو نداشت، ان شاالله براتون کاربردی هم بشه لحظات شاد و نورانی رو براتون آرزو داریم، ممنون از حضورتون
مامان مرضیه
8 شهریور 93 7:39
سلام دوست عزیزم. خیلی خیلی خوشم اومد از روش اموزشی شما. میدونین مشکل من اینه که پسرم زود خیلی زود حوصله اش سر میره و میذاره میره. کاش اونم هم شوق یادگیری داشت. پیروز باشید
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز به مدرسه ی خودتون خوش اومدید مسلما بچه ها با هم متفاوت هستند و هر کدام به فعالیت های ویژه ای علاقه دارند. ولی اگر توجه داشته باشید توی این مطلب ، آموزش بخش پنهان ماجرا بود و اون چیزی که بچه اون رو درک می کنه، بازی و حرکاتی هست که قراره به هم ربطشون بده. نکته ی دیگه هم اینه که مواقعی که احساس می کنید حوصله نداره و یا دوست نداره کاری رو انجام بده هیچ اصراری بر اون کار نداشته باشید، چرا که ممکنه به دلزدگیِ اون نسبت به اون کار بیانجامه. براتون آرزوی موفقیت در تمام مراحل زندگیتون رو داریم
مامان پریسا
11 شهریور 93 18:06
خیلی خوب و عالی بود ممنون
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه، ممنون که مطالب گذشته رو هم مطالعه می کنید