نمکستان (8)
امروز با نمکستانی از دفتر مشق مادرانه ی ننه علی در خدمتتون هستیم.
ممنون مامان علی آقا که اجازه دادید تا این نمکستان رو توی مدرسه بذاریم.
گفته بودم كه به غذا ميگي «اَم»
هروقت ميبيني ما چاي ميخوريم يا چيزي كه اصلا نه به سنت مربوطه ونه خاصيتي برات داره با يه قيافه مظلومانه مياي كنارمونو هي اَم اَم ميكني ودل مارو كباب ميكني و اَم مربوطه رو كوفتمون...
گفته بودم كه به تخمه علاقه بسيار وافري داري وما حسرت به دلمون مونده يه بار با خيال راحت تخمه بشكونيم و همش نگران خورده شدن پوسته تخمه ها توسط حضرت عالي نباشيم...
گفته بودم كه به علت علاقه شما به پفك توفيق اجباري شده كه بنده هم اين مقوله مضر رو ترك كنم ؛حداقل در حضور شما...
گفته بودم كه پسته دوست داري؛بايد باهات يكم جدي صحبت كنم كه يه كم تفريحاتتو ارزون تر انتخاب كني...اين دوران خوشيه پسته خوردن مال عيد وعيد ديدنيه عزيزم بد عادت نشي...
از شيرين كاريات چي ؛گفتم؟؟؟
اينكه زير هرچي سرك ميكشي ودنبال يه چيزي ميگردي ؛زير ميز ؛كابينت؛فرش،موكت اگرم چيزي پيدا كني با گفتن اِه اِه مارو با خبر ميكني ؛بايد باهات صحبت كنم در اين زمينه جلو در وهمسايه ما آبرو داريم ، يه وقت زير فرش وموكتو بالا نزني و هر چي آشغال و ...آبرو خيلي مهمه مادرجان!!!
اينكه رفتي سر كمد آقاجونو شروع كردي به ريخت وپاش وجلد دسته چكشونو پاره كردي و وااااي اي وااااييي يكي از مهمترين مقولات زندگي آقاجون يعني مسواكشو مفقود كردي البته از جاتم جم نخورديا تو همون محدوده چنان گمش كردي كه تماممون براي پيدا كردنش بسيج شديم اما انگار آب شده بود رفته بود زمين؛چي من كجا بودم؟؟؟؟
سوال خوبيه من بغل دستت بودم براهمين هم هنوز شاخام روسرمه كه شما اين مسواكو چي كارش كردي ، آخرم شوهر عمه به دادمون رسيد كه آقاجون مسواك بايد هر سه ماه يه بار عوض شه!!! آقاجونم رضايت دادن...
يا امروز كه با پا رفتي تو بشقاب غذاي خاله اونم پر بادمجون؛مقوله مورد علاقه خاله...
يا اون روز كه زدي لب تاپ خاله سعيده رو شكوندي؛چي مامان ؟؟؟آره گلم خودش يه ذره شكسته بود شما زدي كامل شكونديش كه را حت تر بشه تعميرش كرد حواسم هست قربونت برنم...
يا اينكه دهانتو تا منتها اليه ش باز ميكني ومي افتي دنبالش به منظور غورت دادنش...
يا اينكه وقتي عكس آقا يا امام رو ميبيني بهت ميگم بوس كن كاملا روي عكس خم ميشي و يه صدايي از لبات توليد ميكني...
يا اينكه وقتي مي خوام سر وصورتتو بشورم تا آبو ميبيني صورتتو جم ميكني و قبل از عمل شستشو واكنش نشون ميدي...
يا اينكه سرعت چار دست وپا رفتنت چنان بالاست كه مي خوايم به فدراسيون معرفيت كنيم !!!كدوم فدراسيون؟؟اينم سوال خوبيه؟؟؟
يا اينكه به توپ ميگي دي ي ي وعاشق توپ بازي هستي وتماس پات با توپ...چنان توپو بغل ميكني انگار كه خواهر يا برادر نداشتته...
يا اينكه ديگه كاملا سينه زدن رو ياد گرفتي و به جاي شكم به سينه ميزني اونم به صورت كاملا هيئتي...
يا اينكه وقتي با كامپيوتر مشغوليم واز قضا كارمون هم بسيار مهمه مياي ودر كمال آرامش دكمه خاموش رو ميزني ودر كمال ناباوري ما به رومون لبخند ميزني...
اينكه هر بنده خدايي كه در تير رس نگاه شما خواب باشه بايد فاتحه دماغشو بخونه؛نميدونم چه اصراريه چنان دماغ فرد خوابيده رو ميچلوني تا از خواب بيدار شه البته حال اين بندگان خدا بعد از بيدار شدن فكر كنم ديگه نيازي به شرح نداشته باشه...
يا اينكه تا من ميخوام يه كم استراحت كنم ودراز بكشم مياي وآويزونم ميشي وتازه يادت مي افته يه ماماني داري بازي باهاش كلي كيف داره!!!
يا اينكه ناز كردنم بلدي اما به شيوه خودت بخواي كسي رو ناز كني ديگه ول كنش نيستي و گاهي دست ميكني تو چش طرف مثلا مي خواي نازش كني...
يا اينكه جارو دستي رو برعكس ميكني و از لاي فرچه هاش با دقت خاصي وايضا همون حالت چندش تو صورتت موها رو در مياري...
همين خاطرات ريز ودرشت شماس كه به زندگي ما رنگ پاشيده حيفه كه گرد فراموشي روش بشينه .