مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

در انتظار دومین فرزند

1393/2/10 6:00
نویسنده : یه مامان
3,206 بازدید
اشتراک گذاری

 

پرسشی از دکتر کتایون رازجویان: چگونه فرزندمان را برای تولد خواهر یا برادر کوچکترش آماده کنیم؟

 

 

«والدین باید به فرزندشان بگویند قرار است بچه ای به دنیا بیاید که مثل او است ولی الان در شکم مامان است و چند ماه دیگر به دنیا می آید یا قرار است شکم مامان بزرگ تر شود و...خیلی خوب است که بچه اول را آماده کنیم و برایش توضیح دهیم که یک نوزاد چه نیازهای فیزیکی ای دارد. اگر پدر و مادر از بچه بزرگ تر برای خرید لوازم نوزاد کمک بگیرند و از سلیقه او استفاده کنند هم بسیار خوب است. این کارها باعث می شود احساس کند به خانواده ای تعلق دارد که قرار است بچه کوچک تر هم عضوی از آن باشد، در این صورت منتظر ورود او خواهد بود...»

 


اینها بخشی از صحبت های دکتر کتایون رازجویان، فوق تخصص روان پزشکی کودک و نوجوان در پاسخ به این سوال «سلامت» بود که چگونه فرزند اول را برای تولد فرزند دوم آماده کنیم؟ ادامه گفت وگوی ما را بخوانید.

 


پدر و مادر چه زمانی باید درباره اینکه قرار است فرزند دیگری داشته باشند، با فرزند اول صحبت کنند؟

 

از زمانی که می فهمند قرار است عضوی جدید به خانواده شان اضافه شود، می توانند در این باره با بچه صحبت و او را آماده کنند. البته اینکه به کودک چه بگوییم بسیار اهمیت دارد چون گاهی حرف ها کار را خراب می کند.

 


مثلا چه حر ف هایی؟

 

بعضی پدر و مادرها احساس گناه می کنند و به همین دلیل حرف هایی می زنند که درست نیست؛ مثلا می گویند بچه دوم را به خاطر تو می آوریم چون تنها بودی و دلت خواهر و برادر می خواست! در حالی که اصلا نباید بار بچه دار شدن و بارداری را به دوش بچه انداخت.

 


چرا؟

 

یکی از دلایلش این است که کودک باید پدر و مادر را مرکز قدرت خانه و افرادی که مسئولیت های بزرگی بر عهده دارند، زندگی را امن می کنند و تصمیم های مهم می گیرند، بشناسد. نه اینکه حس کند او می تواند تصمیم بگیرد بچه دیگری به خانواده اضافه شود یا نه! خیلی از ما پدر و مادرها خواسته و ناخواسته چیزهایی را به کودک القا می کنیم که بعدها مشکل ساز می شود. حتی آنها نباید در آماده کردن بچه زیاده روی کنند.

 


منظورتان چیست؟

 

احتمال دارد اتفاق های پیش بینی نشده ای بیفتد که مخصوصا وقتی بچه ها کوچک هستند و تخیل قوی ای دارند به آنها صدمه می زند. مثلا اگر جنین سقط شود، بچه ممکن است احساس گناه کند و فکر کند چون او نمی خواسته برادر یا خواهری داشته باشد، این بلا سر بچه متولد نشده آمده است. پس بهتر است منطقی حرف بزنیم.

 


گاهی پدر و مادرها به بچه اول می گویند بچه دوم را کمتر از تو دوست داریم! این هم یکی از اشتباه های بزرگ است؛ چنین حرف هایی هم برای بچه بزرگ تر مشکلات اساسی ایجاد می کند و هم بچه کوچک تر.

 


برای بچه کوچک تر هم؟

 

بله، چون وقتی بزرگ تر می شود ممکن است به هر دلیل متوجه این حرف ها شود و حس کند ناخواسته بوده و پدر و مادر فقط خواهر یا برادر بزرگ تر را می خواسته اند. حتی امکان دارد فرزند بزرگ تر این صحبت ها را به او انتقال دهد. به همین علت نباید وارد بازی های این چنینی شد.

 

 

 

گاهی فرزند بزرگ تر از اینکه مجبور شود اتاقش را با دیگری شریک شود، ناراحت می شود. آن وقت چه رفتاری باید داشت؟

 

به هر حال ممکن است پذیرش این مساله برای کودک خیلی راحت نباشد. واقعیت این است که او سلطان مطلق خانه بوده و حالا هم باید حضور رقیبی را بپذیرد و هم وسایلش را با او شریک شود و کنار آمدن با این مساله برایش سخت خواهد بود. پدر و مادر باید بگویند شرایط ما طوری است که شما دو تا باید در یک اتاق شریک شوید. می توانیم بخشی از اتاق را به فرزند اول اختصاص دهیم و به او بگوییم می توانی رنگ این قسمت را خودت انتخاب کنی. علاوه بر اینها، پدر و مادر می توانند بگویند ما هم بعضی وسایلمان را با دیگران شریک می شویم یا مثلا وقتی بچه بودیم، با خواهر و برادرمان اتاق مشترکی داشتیم و...

 


اگر کودک باز هم قانع نشد؟

 

درنهایت، کودک با این رفتارها و صحبت ها یا این موضوع را قبول می کند یا نمی کند. اگر قبول کرد که خیلی خوب است ولی اگر نپذیرفت هم پدر و مادر نباید خیلی رفتار و تصمیمشان را تغییر دهند و مثلا بگویند حالا که تو دوست نداری، تخت بچه را اینجا نمی گذاریم!

 


گاهی رسیدگی به نوزاد، فرزند اول را می رنجاند. در این صورت چه باید کرد؟

 

خیلی از پدر و مادرها می گویند ما با بچه دوم بازی نمی کنیم یا بغلش نمی کنیم که فرزند اول غصه نخورد، این راهکار هم غلط است! باید همیشه به او توضیح دهند هر دو بچه شان را دوست دارند و به هر دو توجه دارند ولی نیازهای آنها با هم متفاوت است و بچه کوچک تر نیازهای فیزیکی خیلی بیشتری دارد. بچه اول باید کم کم درک کند پدر و مادرش دوستش دارند ولی باید وقت هایی را برای رسیدگی بچه دوم هم اختصاص دهند.

 


نقش پدر در این زمینه چیست؟

 

خیلی مهم است پدر ارتباط بیشتری با فرزند اول برقرار کند یا با مادر همکاری کند تا بتواند وقت بیشتری را فقط به کودک بزرگ تر اختصاص دهد و با او بازی کند و گپ بزند تا احساس تنهایی نکند و فکر نکند وقت و علاقه پدر و مادر فقط صرف دیگری می شود.

 


بعضی مادرها وقتی جنین در شکمشان لگد می زند، کودک را صدا می زنند و می گویند بیا ببین بچه لگد می زند یا با روش هایی مثل این سعی در جلب محبت او دارند.

 

بله، وقتی مادر از این روش استفاده می کند، درواقع مفهومش این است که کودک بزرگ تر را در حس های قشنگش شریک می کند. بچه متوجه می شود که مادر او را می بیند، با او حرف می زند و احساس بسیار بهتری خواهد داشت.

 

 

 

بعضی بچه ها هم کلا وجود فرزند دوم را نادیده می گیرند.

 

باید دید چرا کودک این کار را انجام می دهد؛ ناراحت است یا حسادت می کند؟ پدر و مادر نباید خیلی اصرار کنند به بچه دوم توجه نشان دهد یا مدام بپرسند چرا خواهر یا برادرت را دوست نداری؟ بهترین کار این است که بروند کنارش و با او بازی کنند یا حرف بزنند تا بفهمد دوستش دارند و مورد توجه است. باید زمانی به کودک داد تا آرام آرام خود را با شرایط وفق دهد. اگر از کودک کمک بگیریم، مثلا بخواهیم لباس نوزاد را از کمد بیاورد یا با مادر کاری انجام دهد، باز احساس دلبستگی بچه را بیشتر می کند و نگرانی اش کمتر خواهد شد. با این کار خود را لایق تر می بیند و حس می کند توانایی انجام کارهایی را دارد و رابطه اش با خواهر یا برادر کوچکش بهتر خواهد شد.

 

منبع: روزنامه سلامت/اقدس عارف

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان پریسا
10 اردیبهشت 93 6:31
سلام صبح شما به خیر و شادی شروع به خوندن کردم که به یه نکته ی مهم رسیدم. هر چند به مبحث اصلا مربوط نمیشه ولی یه هویی بدجوری فکرمو درگیر کرد نوشته بودید: (..........نه اینکه حس کند او می تواند تصمیم بگیرد بچه دیگری به خانواده اضافه شود یا نه! خیلی از ما پدر و مادرها خواسته و ناخواسته چیزهایی را به کودک القا می کنیم که بعدها مشکل ساز می شود. ) نکته ی مورد نظرم این بود که گفته نباید به بچه بگیم که ما فلان کار رو به خاطر تو انجام دادیم...... خوب گاهی پیش اومده که مثلا اگر بخوام پریسا یه غذایی بخوره بهش میگم من فقط به خاطر تو که اینو دوست داری درست کردم .. یا امروز فقط به خاطر تو از خونه اومدیم بیرون تا بازی کنی و یا .... میخواستم ببینم یعنی این کار من هم اشتباهه؟
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت شما هم به خیر و شادی باشه به نظر نمیاد کارتون اشتباه باشه همونطور که در جمله ی قبل از این جمله ای که نوشتید دیدید گفته شده بود که : «یکی از دلایلش این است که کودک باید پدر و مادر را مرکز قدرت خانه و افرادی که مسئولیت های بزرگی بر عهده دارند، زندگی را امن می کنند و تصمیم های مهم می گیرند، بشناسد.» به نظر پاسخ شما توی همین جمله اس، یعنی «تصمیم گیری های مهم» که به عهده ی والدین هست نه فرزندان و «مرکز قدرت» بودن والدین در خانه و نه مرکز قدرت بودن فرزندان و همون فرزند سالاری. در واقع شما با این حرفتون مهم بودن پریسا برای خودتون رو بهش نشون میدید و نه مرکز قدرت بودن اون رو و این تفاوت شاید به خاطر همون اهمیت و بزرگی موضوع بچه دار شدن نسبت به پختن یک غذا به خاطر فرزند هست. نمیدونم تونستم مفهوم رو برسونم یا نه امیدوارم متوجه منظورم شده باشید
مامان پریسا
10 اردیبهشت 93 6:35
متاسفانه بارها و بارها در اطرافیانم و حتی نسل جدید با این جمله برخورد کردم که ما نمیخواستیم .... یا ناخواسته بود یا خیلی محترمانه تر : اینو خدا خواست ما هنوز برامون زود بود ....) وقتی این حرفا رو میشنوم واقعا عصبانی میشم... میگم خوب حد اقل دیگه جلو روی بچه این حرفو نزنید. طفلی این چه گناهی داره که باید بار حرف شما رو به دوش بکشه.... این حرفو هم برای بچه ی اول هم دوم و هم .... میشنوم....
یه مامان
پاسخ
بله، متاسفانه این حرف خیلی رایج هست، کاش خانواده ها بیشتر مراقب حرف زدنشون باشن و فکر نکنن که بچه ها نمی فهمن!
مامان پریسا
10 اردیبهشت 93 6:45
نکات به جا و بسیار خوبی بودن. البته بعضی نکات جدید هم بودن مثلا قبلا من شنیده بودم که کمتر سراغ بچه ی کوچکتر بریم تا بچه ی بزرگتر حسادت نکنه یا ناراحت نشه در حالی که اینجا چیز دیگه ایی نوشته شده که به نظر منطقی تر هم میاد.... یه نکته ایی هم میخواستم من بگم... به نظر من اگر بچه ی اول به سنی رسیده باشه که راحت تر بتونه وجود بچه ی دوم رو قبول کنه خیلی بهتره تا این که پدر و مادر بخوان این همه برای راضی کردن و توجیه کردنش تلاش کنن. مثلا یه دوستی دارم که دخترشون حدود 5 سالشه و الان مادر باردار شده . خدا رو شکر دختر اول خیلی بچه رو دوست داره و خیلی به مادر کمک میکنه و محبت میکنه... البته خدا کنه تا اخر اینجور باشه و یا یه اشنایی بچه ی اولش هنوز 3 ساله نشده و دوباره باردار شده ( از همون مدل هایی که میگن خدا خواست ...) من همیشه به فکر اون طفلی هستم که هنوز چقدددددددددد به محبت مادر نیاز داره و الان باید با یکی دیگه نصفش کنه.....
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خوشحالیم که این مطلب براتون نکات جدیدی رو به همراه داشته، در مورد اختلاف سن بچه ها همونطور که قبلا هم مطلبی رو در مدرسه گذاشته بودیم فاصله ی سنی 18 ماه تا 3 سال در عین همه ی سختی هایی که داره امتیازات زیادی هم داره و خیلی هم رایج هست. شاید اینطور به نظر برسه که بچه ی اول وقتی حسابی بزرگ شد و از آب و گل در اومد زمان مناسب تری باشه برای آوردن فرزند دوم اما این وضعیت هم مشکلات خاص خودش رو داره مثلا مادر بزرگواری تعریف میکرد که الان که بچه ی اولش هشت ساله هست و بچه ی دومش رو آورده و جنس هاشون هم مخالف هست بچه ی اول درباره ی جنسیت بچه دوم خیلی سئوال می کنه و دوست داره این تفاوت جنسیتی رو کشف کنه یا مادر دیگه ای از بچه ی هفت ساله ی یکی از آشناهاشون میگفت که وقتی سر لج افتاده بچه ی دوم رو برده انداخته توی سطل زباله ی زیر سینک ظرفشویی! و ایشون میگفت که بچه ی اول که خیلی بزرگ باشه اگه بخواد اذیت کنه قدرت و توان بیشتری برای ضرر زدن به دومی داره و تازه گول زدنش هم سخت تره؛ شاید در سنین پایین تر بشه بچه رو با تکنیک حواس پرتی و اینا منحرف کرد ولی این کار در سنین بالا امکان نداره! نکته ای که در اینجا اهمیت داره اینه که مادرهای این شرایط اگه از تمام توان مادریشون استفاده کنند، نه تنها محبت رو نصف نمی کنند که اضافه تر هم می کنند. درسته که زمانی رو برا محبت کردن به بچه ی دوم اختصاص می دن ولی این لزوما به این معنی نیست که بچه ی اول توی این شرایط محبت نمی بینه، میشه محبت ها گروهی بشه. یعنی یه جمعی شامل یه مادر و دو تا بچه که دارن به هم عشق میورزند، تازه تو این شرایط بچه ی اول هم یاد می گیره که در عین اینکه عزیز هست، چه جوری کس دیگه ای رو هم دوست داشته باشه. اگه واقعا مادران بتونند محبت و عشق نسبت به بچه ی دوم رو توی دل بچه های اولشون بندازند، اونها از محبت کردن به بچه ی اول نه تنها ناراحت نمیشن که خوشحال هم میشن. مثلا همین چند روز پیش مهمونی داشتیم که فاصله ی سنی بچه هاش 2 سال بود. یکی از اطرافیان با بچه ی دوم بازی می کرد و اون رو می خندوند، بچه ی اول با شنیدن صدای اون خودش رو سریع به اتاق رسوند و گفت: خواهرم داره می خنده؟ و اون هم کمی وایستاد و از نوع خنده های خواهرش خندید و دوباره رفت دنبال بازیش. مهم اون اطمینانی هست که توی دل بچه باشه که مادرش دوستش داره و هر گلی برای خودش یه بویی داره.
بابا و مامان
10 اردیبهشت 93 7:35
سلام صبح بخیر
یه مامان
پاسخ
سلام ،صبح شما هم به خیر و شادی
مامان فرنيا
10 اردیبهشت 93 7:38
سلام صبح بخير مطلب بسيار جالبي بود غلطهاي بسيار رايج (كه فكر ميكنم بسياري از ما فكر ميكرديم درست است) را خواندم كه اصلا تا بحال به آن فكر هم نكرده بودم خيلي برام تازگي داشت واقعا هر پاراگرافش واسم جديد بود با اينكه فرزند دوم نميخوام اما حداقل به اين باورهاي غلط پايان داد من هميشه شنيده بودم بايد به بچه بزرگتر بيشتر توجه كرد چون كوچيكه هنوز متوجه نيست و هميشه دلم واسه دومي ميسوخت اما اين مطلب خيلي چيزها را در فكر من تغيير داد به دوستانم كه دو بچه دارند حتما خواندن اين مطلب را توصيه خواهم كرد
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز و مهربون صبح شما هم به خیر و شادی خوشحالیم که این مطلب مورد توجه شما واقع شده امیدواریم اون باور فرزند دوم نمی خوامتون هم کم کم تغییر پیدا کنه ممنون که در انتشار و معرفی مطالب مدرسه به دوستانتون هم تلاش می کنید
مامان گلها
10 اردیبهشت 93 9:19
سلام خدمت مامانای گل مدرسه من دیشب یه سوال گذاشتم توی بخش پرسش و پاسخ ظاهرا" اینجا در مورد مشکل من صحبت شده
یه مامان
پاسخ
سلام خدمت مامان گلهای عزیز مثل اینکه بد جوری دل به دل راه داره نه؟...
مامان گلها
10 اردیبهشت 93 9:41
به نظر من اگه فاصله سنی بچه ها کم باشه کار خیلی سخته همونطور که من با این مسئله درگیرم. چون قبلا" هم گفته بودین از نحوه تعامل با بچه هام بگم، بیشتر توضیح میدم. نرگس خیلی نسترن رو دوست داره ولی بعضی وقتا یه کارایی میکنه که میمونم باید چه جوری رفتار کنم. مثلا" صبحا اگه با همدیگه از خواب بیدار بشن نسترن گریه میکنه نرگس هم میزنه زیر گریه و میگه منو بغل، اگه ببینم نسترن گریش شدید نیست نرگس رو بغل میکنم در غیر این صورت هردو رو به سختی تو بغل میگیرمو بیشتر سعی میکنم نرگس رو آروم کنم و بهش میگم نی نی غذا میخواد کوچولویه گرسنشه و...یواش یواش میذارمش کنار و نسترن رو شیر میدم یا اینکه همزمان که به نسترن شیر میدم سر نرگس رو میذارم روی گوشه زانوم و نوازشش میکنم و باش حرف میزنم به محض اینکه نسترن شیر خورد میذارمش زمین و نرگس رو تو بغل میگیرم و باهاش بازی میکنم البته فعلا" چون نزدیک مامانم هستیم از ایشون زیاد کمک میگیرم
یه مامان
پاسخ
البته شاید از بعضی جهات خیلی سخت باشه، مثل همین موردی که شما گفتید و ما زیاد شنیدیم از اطرافیانی که شرایطی مشابه شما رو دارند. تصور اون لحظه که نسترن در حال شیر خوردن هست و سر نرگس روی پاتون هست خیلی لذت بخشه، درسته که سختی داره، ولی یه نکته ای که خوبه بهش توجه بشه اینه که شرایط سخت باعث میشه توانایی های بالقوه ی انسان بالفعل بشن. یکی از دوستان بچه های پشت سرهمی داشت، برامون تعریف می کرد که اصلا فکرش رو هم نمی کردم یه روز بتونم هم یه بچه کوچولو رو تر و خشک کنم و با یه بچه ی دیگه بازی کنم و همزمان غذا درست کنم. فاصله ی سنی زیاد هم یه معایبی برا خودش داره، بازم مدیریت مادر رو می طلبه. خوبیه شرایط یچه های شما اینه که نرگس جون راحت تر شرایط رو قبول می کنه و با اون بزرگ میشه. خیلی از چیزها رو راحت تر یاد می گیره و فرصت بیشتری داره تا خواهر کوچولوش بیشتر توی دلش جا بشه.
مامان گلها
10 اردیبهشت 93 9:47
یه مورد دیگه این هست که نرگس از شدت علاقه به نسترن وقتی میخواد بوسش کنه خیلی فشارش میده ولی یه وقتایی اگه بهش بگیم نکن دردش میگیره، ممکنه حساس بشه به رفتارمون و بدتر کنه و نهایتا" نسترن به گریه می افته و اینجاست که دیگه حرف هیچ فایده ای نداره و حتی حساس ترش هم میکنه و باید از یه نیروی کمکی دیگه استفاده کردمثل پدر خونه ولی اگه خودم تنها باشم خیلی سخت میشه .خلاصه باید یه راهکارایی به کار برد برای اینکه آسیبی به بچه دوم وارد نشه
یه مامان
پاسخ
بچه های زیر هفت سال سرور هستند و اینکه احساس کنه که دارین بهش امر و نهی می کنید شاید باعث لجبازی و دلخوریش بشه و هر کاری از توانش بربیاد برا بروز ناراحتیش انجام بده . شاید برای اصلاح بعضی از رفتارهاش باید از راه دیگه ای وارد بشید. من مثالی از مامانِ خودم میزنم و با این مثال قضیه رو براتون باز می کنم: مامانم تعریف می کرد که برا اینکه داداشم موقع نماز مهر رو برنداره، بهش گفته بود که مواظب باش که یه دفعه مورچه نره روی مهر مامان ! داداش من هم همینطوری می نشست و دیده بانی می داد تا مورچه ای نیاد روی مهر و مامانم بهش گفته بود وقتی مورچه اومد روی مهر فوتش کن تا بره خونه اشون. هدف از این کار این بوده که مهر برداشته نشه، راه حل مستقیمش این بود که بهش بگه: مهر رو برندار. و شاید توضیحی که بعد از این حرف به داداشم داده میشد که اگه مهر رو برداری، من دیگه نمی تونم نماز بخونم. ولی یادمون نره که بعضی از دلیل ها برای ما قانع کننده هستند، ولی برای بچه ها قانع کننده نیستند و بچه ها خوششون نمیاد بهشون امر و نهی بشه. شاید نرگس ناراحت بشه از اینکه ببینه شما دارید اون رو از کاری نهی می کنید و عامل ناراحتیش رو خواهرکوچیکش بدونه و این عواقب بدی رو به دنبال داشته باشه. توی اون موقع شما می تونید بهش بگید که آفرین که اینقدر خواهرت رو دوست داری و بعد برا اینکه بیشتر از اون نسترن عزیز تحت فشار قرار نگیره و از اون محبت های خواهرانه ی محکم نچشه حواس نرگس رو به یه چیزی که دوست داره و توی اون شرایط شما بهتر از هر کسی می دونید اون چیه پرت کنید. و بعداترها براش یه قصه ای تعریف کنید که بچه های کوچولو که تازه به دنیا اومدند، خیلی ضعیف هستند و شرایط یه بچه ی کوچولو رو براش توضیح بدید که نمی تونه هیچ کاری انجام بده و بعد شرایط نرگس رو براش بگید و تواناییهاش رو بهش نشون بدید و بعد بگید که بچه های کوچیکی که تازه به دنیا اومدن خیلی زود دردشون میاد و ممکنه که گریه کنند، و اگه خواستید مثال بزنید از خودتون باشه ، مثلا بگید اگه من اونو محکم بغل کنم و یا بوسش کنم، دردش میاد و گریه میکنه و گناه داره و... . اینطوری سعی کنید یه کم از زاویه ی خواهرش به قضیه نگاه کنه. و به طور غیرمستقیم بهش کمک کنید که خودش نتیجه گیری کنه که چه کاری باید انجام بده و یا چه کاری نباید انجام بده. راه دیگه هم مشارکت نرگس جان و مسئولیت دادن به اون در انجام کارهای مربوط به نسترن هست که این هم میتونه به نرگس حس بزرگی بده و باعث بشه که بهتر و بیشتر در کارها کمکتون کنه. در نهایت هم باید بگیم که درسته که این فاصله ی سنی کم در سال های اول خیلی برای مادر سخت هست اما در سال های آتی بچه ها همبازی های خیلی خوبی برای هم خواهند بود براتون آرزوی موفقیت در تربیت هر چه بهتر بچه های گلتون رو داریم
مامان گلها
10 اردیبهشت 93 9:53
نقش پدر خونه خیلی موثر هست. بعد از ظهرا که همسرم از سر کار میان یه کم راحتتره چون دیگه با نرگس هم بازی میشه و میبردش بیرون و خلاصه به من کمک میکنن. خلاصه وقتی نرگس خوابه یا خونه نیست برای نسترن وقت میذارم و برعکس خلاصه اینکه این مباحثی که شما مطرح کردین کاملا" درسته ولی در عمل خیلی سخت
یه مامان
پاسخ
در مورد نقش پدر خونه باهاتون موافقیم، کـــــــــــــــــــــــاملا. خوبی ِ این قضیه اینه که توفیق اجباری میشه که نرگس بیشتر با باباش باشه و این کلی به نفعشه، اینکه دخترها با پدرهاشون خلوتی داشته باشن و دوتایی بهشون خوش بگذره توی تربیت دختران خیلی موثره. این هم خیریت این قضیه اس
مامان گلها
14 اردیبهشت 93 7:55
سلام ممنون از حوصله ای که در پاسخگویی به نظرات به خرج میدین. دقیقا" تمام حرفایی که اینجا گفته شده صحیح هست .منم با وجود سختی هایی که بچه های پشت سر هم برام داشته ولی همیشه میگم که اختلاف سنی بچه ها نباید زیاد باشه ، به تمام دلایلی که شما در پاسخ به صحبتهای دوستان گفتید
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز شما شاهدی هستید که از غیب رسید خدا گلهای ناز و قشنگ زندگیتون رو بهتون ببخشه