مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

نمکستان(2)

1392/9/27 6:49
نویسنده : یه مامان
5,583 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز با نمکستانی به شیرینی قند و عسل در خدمت مامان های عزیز هستیم، از یک عدد مامان مهربون به خاطر ارسال این مطلب ممنونیم...

دارم آشپزی میکنم

 

متین اومده پیشم میگه:مامان این امین منو متقاعد کرد بهش مُشت بزنم، منم زدم،الان مُشتم درد میکنه!!

من:جااااان؟؟متقاعد؟؟

متین یه نگاه بهم کرده میگه آره دیگه! یعنی "مجبورم کرد...!"

بعدشم رفته دنبال بازیش!

به یک عدد بابا میگم:خدائیش تو چند سالت بود از کلمه ی "متقاعد" استفاده کردی؟؟

یک عدد بابا:من هنوز از این کلمه استفاده نکردم!!

 والا ما 12 سالمون شده بود هنوز به سگ میگفتیم هاپو!

 

 

صبح از خواب بیدار شدم

دیدم امین پشت کامپیوتره

میگه:مامانه واسه خودم و داداشم لوگین ساختم!

من:

میگه: واسه شمام یه لوگین ساختم!برو توو لوگین خودت هر کاری خواستی بکن،لوگین ما رمز داره!نیای رمز رو بشکونی هااااا!کاری به برنامه های ما نداشته باشیا!

من:

 والا ما دو دهه از زندگیمون گذشته بود از کامپیوتر فقط بلد بودیم با مدیا پلیر آهنگ بیاریم گوش بدیم و زُل بزنیم به افکتهای رنگیش و لذّت ببریم!

 

دارم ظرف میشورم متین اومده کنارم

با یه قیافه ی گناهی سرشو کج کرده میگه :بهم آب میدی؟

یه وَری نیگاش کردم میگم:یعنی شما الان خودت نمیتونی بری آب بخوری دیگه؟!

با همون حالت گناهی میگه: خیلی تشنمه ! قدّم هم نمیرسه یه لیوان بردارم ! مچ دستمم درد میکنه ...!

من:چقدر مشکلات داری پسرم 

متین: اوهوم ! حالا لطفا زودتر آب بهم بده برم کار دارم

  والا ما بچه بودیم میرفتیم به مامانمون میگفتیم آب میخوایم اونم میگفت خب برو بخور ما هم میگفتیم چشم و میرفتیم قشنگ آبمون رو میخوردیم! انگار اصن بلد نبودیم میشه رو خواسته مون پافشاری کنیم،حاضر جوابی هم که اصلا نمیدونستیم چیه!!

 

 

 

بهشون اولتیماتوم دادم که هر لباس یا اسباب بازی از شما روی زمین بینم میره توی دایره ی قرمز!

دایره ی قرمز = یه دایره ی ممنوعه !باعث میشه وسایلی که میرن داخلش تا 5تا امتیاز مثبت نگیرن اجازه ی خروج به وسایلا داده نمیشه!

قند و عسل قبول کردن

خیلی هم حواسشون جمعه که چیزی روی زمین پخش و پلا نکنن برن دنبال کارشون

امروز دیدم امین یواشکی به داداشش میگه:بیا این جعبه ی اسباب بازی رو خالی کنیم ببینیم چی توشه!

متین میگه:نع! یه وقت میبینی یکیش به پات فرو میره برای پات مشکلی ایجاد میکنه!

امین هم میگه:راس میگی!حال نداریم وسایلا رو جمع کنیم بدبختا رو میفرستیم توی دایره ی قرمز!

و اینجوری میشه که منصرف میشن!!

 والا ما بچه بودیم انقدر آینده نگری نمیکردیم!

  

واسه ناهار ماهی قزل آلا به صورت درسته سرخ کردم

دوقلوها اومدن توی آشپزخونه

وقتی ماهی ها رو دیدن کلی متأثر شدن که چرا اذیتشون کردم و پختمشون

متین به امین میگه:متاسفانه دیگه کشته شدن، بیا براشون فاتحه بخونیم!

من:

 والا ما بچه بودیم هر چی میذاشتن جلومون میخوردیم و اصن به حواشی ِ قضیه کاری نداشتیم!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان یاسمن و محمد پارسا
27 آذر 92 7:18
زنده باشند و سلامت
یه مامان
پاسخ
ان شاءالله، شما هم همینطور
✿مامان علی خوشتیپ✿
27 آذر 92 8:12
واااااااای خدا...اول صبحی کلی خندیدم...روحیم شاد شدماشاالله خیلی عاقل و باهوش و بانمکند البته سوای نمکین بودن این پست آموزنده هم بود...از ایده دایره قرمز خیلی خوشم اومد...برم برای علی اجراش کنم ببینم نتیجه میده ممنون مامان قند عسل ممنون خانم مدیرای مهربون
یه مامان
پاسخ
ما هم از یک عدد مامان ممنونیم. با اینکه قبلا خونده بودیمشون، ولی باز هم موقع گذاشتن این پست ، می خوندیم و می خندیدیم
✿مامان علی خوشتیپ✿
27 آذر 92 8:14
از این به بعد آخر پستای آشپزیم بنویسم برای موجودات پخته شده توی این دستور یه فاتحه بخونید خیلی باحال بود
مریم (مامان روشا)
27 آذر 92 8:59
سلام صبح به خیر
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز و وقت شما هم بخیر و شادی
مریم (مامان روشا)
27 آذر 92 9:04
یه عالمه بوس برای امین و متین... بچه ها این دوره خیلی زود واژه ها و معنی اونها رو یاد میگرن منم با این سن کم روشا چیزای ازش میشنوم که کم میمونه دوتا شاخ در بیارم تشکر از یک عدد مامان
یه مامان
پاسخ
آره واقعا! خیلی باید مراقب صحبت ها و کارهامون باشیم.
✿مامان علی خوشتیپ✿
27 آذر 92 9:11
راستی یادم رفت بنویسم...انتخاب عکس اول پست عالی بود
یه مامان
پاسخ
ممنوووووووووووووووونیم
مامان سه تا نى نى بزرگ!
27 آذر 92 10:02
سلام من ديشب توى مدرسه پسرم كه الان ريش و سبيلش هم دراومده با وبلاگتون آشنا شدم، ازسر كنجكاوى امروز واردش شدم ، با يك دنيا تحسين ويه ذره كمتر از اون" حسرت" چندتا از مطالبشو ورانداز كردم، و با قلب پر از دعا براى موفقيت هر چه بيشتر شما پدر و مادر خوش فكر و با همت خودمو مجبور كردم كه در حد يه اظهار قدر دانى ساده توى وبلاگتون پا بذارم بگم: همتتون والا ، توفيقاتتون روز افزون و آينده خودتون و فرزندتون و نسل و ذريه تون پر از بركت سعادت باشه انشاءالله دست راستتون هم زير سر ما !
یه مامان
پاسخ
سلام مامان مهربون سپاس به خاطر این همه لطفتون به ما، الان ما اینجوری ایم: و متشکریم به خاطر اینکه قدم رنجه کردید به مدرسه، امیدواریم بتونیم از تجربیات خوبتون توی مدرسه استفاده کنیم و یه معلم دیگه به جمع معلمهای مدرسه اضافه بشه. تمام اون دعاهای خوب رو برای شما و همه ی مامانای مهربون هم ، آرزو داریم. ان شاءالله که بچه های همه ی ما، زیر سایه ی مولامون بهترین تربیت رو بشن و لیاقت در رکاب ایشون قرار گرفتن رو داشته باشن.
مامان شبنم
27 آذر 92 11:32
سلام خیلی جالب بود منم این ایده دایره قرمز رو خوشم اومد ... البته فکر کنم یه چند موردی هم برای بابایی باید اعمال کنم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز بله ایده ی جالبیه، واقعا بعضی وقتا لازم میشه حتی به قول شما برای باباها که الگویی ویژه هستن برای بچه ها البته به نظرم وقتی بچه ها بزرگ تر باشن دیگه تمی شه برای باباهه استفاده کرد!...
مامان پریسا
27 آذر 92 14:41
سلام خسته نباشید. ببخشید این چند روز خیلی کار داشتم نمیشد واسه همین تاخیر خوردم
یه مامان
پاسخ
سلام سلامت باشید اختیار دارید مامان فعال و نمونه همینکه وقت میذارید و تشریف میارید مدرسه خودش برای ما یه دنیا ارزش داره
مامان پریسا
27 آذر 92 14:41
از دسته این قند و عسل من همیشه از خوندن وبلاگشون لذت میبرم.
یه مامان
پاسخ
بله واقعا که مثل قند و عسل شیرین هستن، ما هم همیشه از خوندن مطالبشون لذت میبریم و روحمون شاد میشه
مامان پریسا
27 آذر 92 14:45
یه چیزی هم من در وبلاگشون سال قبل خوندم و هیچ وقت از یادم نمیره و همیشه خندم میگره : یک عدد مامان سس خریده بودن و یکی از 2 قلوها سعی داشت اونو بخونه و نتیجه : س غیر اخر س اخر و نتیجه : والا ما بچه که بودیم بیشتر محتویات ظرف برامون لذت بخش بود و کاری به نوشته های روی ظرف نداشتیم.
یه مامان
پاسخ
وای خیلی جالب بود،این رو نخونده بودیم ولی فکر کنم دیگه از یاد ما هم نره و هر وقت سس ببینیم یادش بیفتیم ممنـــــــــونیم
مامان شاران
28 آذر 92 16:11
چقدر بامزه اند هزار ماشالله کلی خندیدم
یه مامان
پاسخ
درسته خیلی شیرین هستن خدا حفظشون کنه لحظات شادی رو براتون آرزو داریم
منصوره مامان زهره
28 آذر 92 20:55
وای خدا حفظشون کنه چقدر شیرینن!
یه مامان
پاسخ
بله واقعا، خدا دختر گل شما رو هم براتون حفظ کنه ان شاالله
مامان سهند و سپهر
1 دی 92 11:37
هزارماشالا
یه مامان
پاسخ
ولا حول ولا قوه الا بالله
یک عدد مامان
1 دی 92 11:40
سلام استاد جونیااااا...سلام مامانا....سلام ملت! عکس پست رو که دیدم کلی ذوق کردم که قند و عسل کنار هم هست(آخه ندیده بودم همچین عکسی تا حالا) بعد یهو دیدم پست در مورد ماست به ترتیب>>>>>>>>>>>>نهایتش برای مامانا و شما ممنون واسه زحمتتاتون . ممنون از مامانای مهربون و واسه نظراتشون خدائیش همه ی بچه ها یه گلوله نمک هستن و حرفا و کاراشون فوق العاده جالب و خوشمزه! مخصوصا بچه های مدرسه خودمون
یه مامان
پاسخ
ســـــــــــــــــــــــــلام مامان عزیز قند و عسل خب معلومه از این عکسا جایی ندیدید چون تولید ملـــــــــی بید اوهوووم یه همچین آدم هنرمندی هستیم مـــــــــــــــا ما هم از شما ممنونیم که خاطرات نمکی بچه هاتون رو برامون نوشتید و در دفترچه خاطرات مدرسه ثبت کردید. با نکته ی آخرتون هم موافقیم شدیــــــــــد
یک عدد بابا
1 دی 92 12:32
سلام من بعد از مدتها سعادت پیدا کردم این مطالب را بخونم میبینم چه جو با مزه و شیرینیه. برای همه مامان باباهای مهربون و کوچولوهای عزیزشون آرزوی سلامت و موفقیت میکنم
یه مامان
پاسخ
سلام علیکم ممنون از لطفتون
مامان اینده
2 دی 92 9:21
سلام.من هنوز مامان نشدم ولی از مطالبتون خیلی استفاده کردم و جالب بود.این 2تا کوچولوها هم خیلی بامزه بودن .دعا کنید خدا هم به من چندتا از این بچه های گوگولی بده
یه مامان
پاسخ
سلام مامان آینده ی عزیز می بینیم که یه مامان ِ جدید و خوب آینده ی دیگه به مدرسه امون اضافه شده، خیلی خوش اومدید. امیدواریم که خدا به شما چند تا از این بچه های ناناز بده تا قندها و عسل های زندگیتون باشن و زندگی به کامتون شیرین تر بشه. ان شاءالله