مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

با کاروان عشق؛ قسمت پنجاه و سوم

 نامه‏اى از طرف يزيد به كوفه می رسد. او فرمان داده است تا ابن ‏زياد اسيران را به سوى شام بفرستد. او می خواهد در شام جشن بزرگى بر پا كند و پيروزى خود را به رخ مردم شام بكشد ... اسيران هيچ خبرى از بيرون زندان ندارند و هيچ ملاقات كننده‏ اى هم به ديدن آنها نيامده است. كودكان، بهانه پدر مى ‏گيرند و از اين زندان تنگ و تاريك خسته شده ‏اند. شب‏ ها و روزها مى ‏گذرند و اسيران هنوز در زندان هستند .   به ابن‏ زياد خبر مى ‏رسد كه مردم آرام آرام به جنايت خويش پى ‏برده‏اند و كينه ابن ‏زياد به دل آنها نشسته است .   او مى ‏داند سرانجام روزى وجدان مردم بيد...
8 اسفند 1390

با کاروان عشق؛ قسمت پنجاه و دوم

چند روزى است كه اسيران وارد كوفه شده ‏اند و در زندان به سر مى ‏برند. شهر تقريباً آرام است. ابن زیاد  دستور مى ‏دهد تا همه مردم براى شنيدن سخنان مهم او در مسجد کوفه جمع شوند...   چند روزى است كه اسيران وارد كوفه شده ‏اند و در زندان به سر مى ‏برند. شهر تقريباً آرام است. احساسات مردم ديگر خاموش شده است و اكنون وقت آن است كه ابن ‏زياد همه مردم كوفه را جمع كند و پيروزى خود را به رخ آنها بكشد. او دستور مى ‏دهد تا همه مردم براى شنيدن سخنان مهم او در مسجد جمع شوند . مسجد پر از جمعيّت مى ‏شود. كسانى كه براى رسيدن به پول به كربلا رفته بودند، خوشحالند، چرا كه امروز ابن‏ زياد جايزه‏ ها...
4 اسفند 1390

با کاروان عشق؛ قسمت پنجاه و یکم

  امروز،   دوازدهم محرّم   است و كاروان به سوى كوفه مى‏رود. عمرسعد اسيران را بر شترهاى بدون كجاوه سوار نموده است و آنها را همانند اسيرانِ كفّار حركت مى   دهد. زن و مرد كوفه از خانه ‏ها بيرون آمده‏ اند تا مهمانان خود را ببينند ! حضرت زینب سلام الله علیها و امام سجاد علیه السلام سخنرانی کوبنده ای خطاب به مردم کوفه انجام می دهند. صداى هلهله و شادى جاى خود را با گريه عوض مى ‏كند و شيون و ناله همه جا را فرا مى ‏گيرد. زنان كوفه، به صورت خود چنگ مى ‏زنند و مردان نيز، از شرم گريه و زارى مى ‏كنند . ..     اكنون ابن‏ زياد منتظر است تا اسيران...
3 اسفند 1390

با کاروان عشق؛ قسمت پنجاهم

      خلاصه :   عصر روز يازدهم محرّم است   عمرسعد دستور داده كه همه كشته ‏هاى سپاه كوفه جمع‏ آورى شوند تا بر آنها نماز خوانده و به خاك سپرده شوند،   امّا پيكر شهدا همچنان بر خاك گرم كربلا افتاده است .   با رفتن سپاه عمر سعد، طایفه  ‏اى از   بنى ‏اَسَد   كه در نزديكى ‏هاى كربلا زندگى مى ‏كردند، به كربلا مى ‏آيند تا بدن ‏هاى شهدا را دفن كنند و خداوند به امام سجّاد عليه السلام اجازه مى‏ دهد تا از قدرت امامت استفاده كند و به اذن خدا خود را به كربلا برساند و بر بدن پدر و ياران باوفاى كربلا، نماز بخواند و ...
30 بهمن 1390

با کاروان عشق؛ قسمت چهل و نهم

خلاصه:   عصر روز يازدهم محرّم است عمرسعد دستور داده كه همه كشته ‏هاى سپاه كوفه جمع‏ آورى شوند تا بر آنها نماز خوانده و به خاك سپرده شوند،   امّا پيكر شهدا همچنان بر خاك گرم كربلا افتاده است.   عمرسعد دستور مى‏ دهد تا سر از بدن همه شهدا جدا كنند و آنها را بين قبيله ‏هايى كه در جنگ شركت كرده ‏اند تقسيم كنند . كاروان بايد زودتر حركت كند. فردا در كوفه جشن بزرگى برگزار مى‏ شود، آنها بايد فردا در كوفه باشند . ..   سپاه عمرسعد به سوى كوفه حركت كرده است. ديگر هيچ كس در كربلا باقى نمى ‏ماند .   پيكر مطهر امام حسين ‏عليه السلام و ياران باوفايش، روى ...
26 بهمن 1390

با کاروان عشق؛ قسمت چهل و هشتم

خلاصه:   روز عاشورا فرا رسیده است.   یاران امام و جوانان بنی هاشم یکی پس از دیگری جان خود را فدای امامشان کردند، امام سوار بر اسب خويش تنها و غریب در ميدان مى ‏رزمد، هفتاد و دو ضربه شمشير   بر بدن آن حضرت مى ‏نشيند و بالاخره امام از روی اسب با صورت به روى خاك گرم كربلا مى ‏افتد و به دست شمر به شهادت می رسد. شمر با لشكر خود خيمه‏ هاى عزيزان پيامبر را آتش می زند .   آتش شعله مى ‏كشد و زنان همه از خيمه ‏ها بيرون مى ‏زنند.   نامردها به دنبال زن ‏ها و دختران هستند. چادر از سر آنها مى‏ كشند و مقنعه آنها را مى‏ ربايند اما   هيچ كس نيست از ناموس خ...
24 بهمن 1390

با کاروان عشق؛ قسمت چهل و هفتم

خلاصه :  روز عاشورا فرا رسیده است . یاران امام و جوانان بنی هاشم یکی پس از دیگری جان خود را فدای امامشان کردند، امام سوار بر اسب خويش تنها و غریب در ميدان مى ‏رزمد، باران تير و سنگ و نيزه باريدن مى گيرد؛ دشمن امان نمى‏ دهد،  تيرى زهر آلود بر آن حضرت مى‏ نشيند که از همه تيرها سخت ‏تر است.  هفتاد و دو ضربه شمشير  بر بدن آن حضرت مى ‏نشيند و بالاخره امام از روی اسب با صورت به روى خاك گرم كربلا مى ‏افتد... آیا داستان خیمه های نیم سوخته را شنیده ای؟... همه هستى تو، عموى تو، تنهاى تنهاست. او ديگر هيچ يار و ياور ندارد .   دشمنان همه صف كشيده‏ اند تا ج...
20 بهمن 1390

با کاروان عشق؛ قسمت چهل و ششم

  خلاصه:   روز عاشورا فرا رسیده است.   لشكر كوفه حركت مى‏ كند و رو به‏ روى لشكر امام مى ‏ايستد. امام حسين ‏عليه السلام رو به سپاه كوفه مى ‏کند و از آنها می خواهد که در جنگ شتاب نكنند تا آن ها را نصيحت كند. اما انگار گوش های این مردم کر شده است و سخن حق را نمی شنوند .  یاران امام و جوانان بنی هاشم یکی پس از دیگری جان خود را فدای امامشان کردند و اکنون   امام حسين‏ عليه السلام آماده رفتن به ميدان است... امام حسين‏ عليه السلام آماده رفتن به ميدان است اينك لحظه خداحافظى است .   اكنون او با عزيزان خود سخن مى‏ گويد: «دخترانم، سكينه! فاطمه...
18 بهمن 1390

با کاروان عشق؛ قسمت چهل و پنجم

خلاصه  :  روز عاشورا فرا رسیده است .  لشكر كوفه حركت مى‏ كند و رو به‏ روى لشكر امام مى ‏ايستد. امام حسين ‏عليه السلام رو به سپاه كوفه مى ‏کند و از آنها می خواهد که در جنگ شتاب نكنند تا آن ها را نصيحت كند. اما انگار گوش های این مردم کر شده است و سخن حق را نمی شنوند .  یاران امام یکی پس از دیگری جان خود را فدای امامشان کردند و اکنون نوبت جوانان بنی هاشم است، اکنون به جز عباس کسی نمانده آیا ماجرای شهادت عباس و علی اصغر(ع) را شنیده ای؟...     ديگر هيچ كس از جوانان بنى ‏هاشم غير از عبّاس نمانده است .   تشنگى در خيمه ‏ها غوغا مى ‏كند، ...
16 بهمن 1390