قصه ی خواب 5؛ ماه مهربون
حتما همه ی شما لالایی های شبکه ی پویا رو دیدید، قصه ای که در ادامه ی مطلب می بینید از لالایی بالشت ابری الهام گرفته شده که اتفاقا چون بچه ها می تونن قصه رو با تصاویر لالایی توی ذهنشون متصور بشن می تونه براشون جذابیت خاصی داشته باشه، با هم به ادامه ی مطلب میریم... یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی آسمون پر ستاره یه ماه مهربون بود که نور افشانی میکرد و هوا رو کمی روشن میکرد. یه شب ماه مهربون صدایی رو شنید، صدا از توی برکه بود یه تیکه ابر دستش گرفت و رفت پایین ببینه چه خبره یکی داشت با ناراحتی غور غور می کرد، بله درسته صدای بچه قورباغه بود که روی برگ نیلوفر نشسته بود و داشت غصه می خورد. ماه نزدیک رفت ...